معجزه پنجرهها
نفیسی میگوید این کار نه پروژه هنری اوست و نه ایده منحصربهفردش. نه ستایشی است از وضع موجود؛ نه مرثیهای برای فراموشی زشتیهایی که بر ما گذشت. آثار سالهای اخیر این هنرمند در قالب پردههای رنگین به قصههای شهرها و مردمان میپردازند اما این بار روایتگر روزهای او در قرنطینهاند. به این ترتیب او میخواهد این پادزهر قدرتمند را به ایدهای جمعی برای سرگرمشدن در خانهها و دعوت به ساختن چیزی با دستهایمان متصل کند. باشد که ادامه گفتوگو با همسایهای که روبهروی ماست و درست مثل ما تنهاست، تصمیممان برای در خانه ماندن را مستحکمتر کند.
به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «بهار بیآنکه بداند ما در خانههایمان حبس شدهایم، بیآنکه به یاد بیاورد که سال وحشتناکی را پشت سر گذاشتهایم، با عطر نرگس و رقص باد از راه میرسد. نوروز مثل آغاز سال نو در هر کشوری بوی لباس نو، هدیه، غذاهای اغراقشده، شکر و شیرینی میدهد و یادآور صدای خنده اقوام و دوستان و چلپچلپهای بوسههای پخششده در فضاست. بزرگترها مهمتر میشوند و چون سنتها با جشن آمیختهاند، خوشایندتر. نوروز شاید دقیقا نقطه مقابل تمام پروتکلهای توصیهشده برای مقابله با کووید ۱۹، بیماری عجیب و غریبِ این روزهاست.در این روزهای درگیرِ اپیدمی، دستدادن، روبوسی و دیدار ممنوع است. خرید اضافی و بیشتر از حد مصرف، بیفرهنگی است و عبورومرور بیمورد جنایت و توهین به دیگری. در ضمن از آنجایی که مسنترها در مقابل این ویروس آسیبپذیرترند، توصیه اکید میشود که نوههایشان را نبینند. اکنون همه میدانیم که تصمیم منطقی و پروتکل علمی، هرچند دشوار، این است که در خانه بمانیم. در این روزهای قرنطینه جهانی هر حرکت مدنی، خلاقانه یا همدلانه دلمان را برای لحظاتی میلرزاند. میخوانیم و مینویسیم که چگونه روزهایمان در این حبس خانگی متفاوت شدهاند. زمان کش میآید، جغرافیاها به هم متصل میشوند و هر روز یک قرن دیگر است. انگار تقویم از ما جلو میزند و شتابزده به سوی آخرالزمان میرود. با چیزهای کوچک شاد میشویم، خندههایمان ناگهانی است و با غم بیپایان جهان سروکله میزنیم. بیعدالتی اجتماعی و اقتصادی پررنگتر میشود. فداکاریهای تیم درمانی از همیشه شگفتانگیزتر است و سیاستمداران از همیشه سردرگمتر. میپرسیم حالا که ما شهروندان عادی از هم دوریم چگونه فریاد بزنیم که زندهایم؟ چگونه اقرار کنیم که قدرشناس آنهایی هستیم که برای زندهماندن ما در بیمارستانها در نبرد هستند؟ چطور میتوانیم با آنهایی که در طبقه فرودست از اولیهترین امکانات محروماند همدلی کنیم؟ چگونه از سالمندان محافظت کنیم و چطور کودکان حبسشده در خانه و محروم از دیدار عزیزان را سرگرم کنیم؟ در یک کلام، چطور اعتراف کنیم که اعضای یک پیکریم؟
در این روزها اما تخیل «جهانی دیگر» نیز از مغز تکتک ما میگذرد. از لمس یکدیگر محرومیم اما دلهایمان به هم نزدیکتر شده است. در برخی از شهرهای ایران صاحبخانهها اجارهها را به تعویق انداختهاند. انجمنهای مدنی و خودجوشی در حال جمعآوری کمکهزینه برای زندگی و درمان قشر آسیبپذیرند. پرستارها و تیم درمانی برای شادکردن مریضها و حالوهوای سنگین درمانگاههایی که به اردوگاههای جنگی شبیهاند، میرقصند. شهروندان شیرازی برای تیم درمانی نامه، موسیقی و بستههای قهوه ارسال میکنند. اهالی موسیقی، زن و مرد، با ساز و بی ساز، کنسرتهای خانگی و اجراهای زنده در شبکههای مجازی ارائه میدهند. پادکستها پرکار شدهاند. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سرگرمی و کتاب رایگان پیشنهاد میدهد و در ویدئوهایی که دستبهدست میچرخد، زنان و مردانی نیمههای شب عابربانکها را ضدعفونی میکنند. تمام این ابتکارات بهصورت خودجوش، بدون دخالت دولت و با همیاری جمعی بوده است.
یکی از فعالیتهای جالب این روزها تمرکز بر دریچهای است که ما را به خیابان، به دیگری، متصل میکند. مردم ایتالیا از نخستین ملتهایی بودند که به بالکنها و کنار پنجرههایشان آمدند و نمایشهای گوناگون بهصورت یک «قرار دستهجمعی هدفمند» و خودجوش اجرا کردند. برای کوچههای ساکت ساز زدند و با همسایهها آواز خواندند. از همه مهمتر، برای همشهریهای متعهدی که در خانه میمانند و کادر پزشکی فداکار کف زدند. در کشور ما نیز در برخی مناطق فعالیتهای مشابهی انجام شد.در تهران یکی از این فعالیتهای پنجرهمحور با طرحی از گلرخ نفیسی، هنرمند تجسمی، آغاز شد. از پنجرههای رو به خیابان اصلی پارچهای با قطعه شعری بهاری آویزان کرد و حالا هر روز سفارش پردههای دیگر با شعرهایی که دوستان و هممحلیها از او میخواهند آماده میکند و از همان پنجره تحویل میدهد. هدف اصلی، دعوت مخاطبان به تولید دیگر فرمهای این طرح و بیشمار کلمات تازهای است که شعر فارسی کم ندارد. نفیسی میگوید این کار نه پروژه هنری اوست و نه ایده منحصربهفردش. نه ستایشی است از وضع موجود؛ نه مرثیهای برای فراموشی زشتیهایی که بر ما گذشت. آثار سالهای اخیر این هنرمند در قالب پردههای رنگین به قصههای شهرها و مردمان میپردازند اما این بار روایتگر روزهای او در قرنطینهاند. به این ترتیب او میخواهد این پادزهر قدرتمند را به ایدهای جمعی برای سرگرمشدن در خانهها و دعوت به ساختن چیزی با دستهایمان متصل کند. باشد که ادامه گفتوگو با همسایهای که روبهروی ماست و درست مثل ما تنهاست، تصمیممان برای در خانه ماندن را مستحکمتر کند.
آرامآرام در گوشهوکنار شهر دستخطهای دیگر شهروندان پدیدار میشوند و خواندن و زمزمهکردن اشعاری که میشناسیم انگار از همیشه دلپذیرترند. حالا وقتی ما در خانهایم عکسهای پنجرههایی از اقصی نقاط شهر تهران، از مرکز شهر تا غرب تهران و بهویژه مجتمع مسکونی اکباتان و حتی نوشتههایی روی سفرههای رنگی در قروه کردستان یا اصفهان، در شبکههای مجازی آزادانه میچرخند. شعرهای فراموششده، اشعاری در وصف حزن دوری یار خاصه در بهار یا فالی برای شب عید که قرار بود با هم بخوانیم یا حتی عبارتهای سادهای مثل «سلام بهار» و «سال نو مبارک همسایه»، چهاردیواری تنگ خانهها را باز کرده و ما را دوباره به شهر و به جهان اطرافمان متصل میکنند.»
منبع:ایسنا